• وبلاگ : شهداي مسجد علي اكبر
  • يادداشت : به ياد شهيد داوودحيدري
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فرامرز كيان 
    عجب سليقه اي
    اين همه خاطره از داود اين خاطره يادت بود که اصلاً صحت و سقمش معلوم نيست .
    پاسخ

    آقا فرامرز اگردروغ گفتم باشد تا چوبش را نوش جان کنم ايمان دارم که پيش خدا راستي آزمايي خواهم شد.از اين بابت که نگران يک دوره طلايي هستي خوشحالم ولي شايد داوودحيدري بزرگوار ميخواسته من را فيلم کند يا کمي با من بخندد چون برادرم به تازگي شهيد شده بود وحال مساعدي نداشتم
    + امير مسعود بزرگيان 

    بعد از برگشت از عمليات تکميلي کربلاي 5 آماده باش لشگر لغو شده بود از بين بچه هايي که از معرکه شلمچه و کربلاي 5 سالم مونده بودن خيلي ها تسويه گرفته بودند و تعدادي بعد چند ماه فشار و سختي، با شوق و اشتياق زيادي مرخصي رفته و به تهران (کرج و ساجبلاق) برگشته بودند اردوگاه گردان زهير حسابي خلوت بود تعداد کمي از بچه باقي مانده بودند، خلوتي اردوگاه، چادرهاي خالي، حجم سنگين خاطرات شهدايي که گوشه گوشه پراکنده بود در کنار سکوت سرد چادر هاي خلوت اردوگاه سرعت گذشت زمان را کند مي کرد. من بعد غنيمت گرفتن دو سه تا ترکش کوچک از معرکه پاتک عراقيها درسه راه مرگ (شهادت) صبح 22 ديماه 65 ، چند روزي بعد از بيمارستان به تهران رفته بودم و به قولي نفسي کشيده بودم اما اينهم باعث نمي شد که با اردوگاه خالي از شور نشاط هميشگي احساس راحتي کنم در اين بين بودن داوود حيدري تو اردوگاه شايد تنها دلخوشي من شده بود و هم صحبتي گاه بي گاه که به دليل اين خلوتي بيشتر اتفاق مي افتاد.

    پاسخ

    امير جانم سلام باهم وبه آنها ميگوييم:واي باران واي باران شيشهء پنجره را باران شست ا ز دل من اما چه کسي نقش تورا خواهدشست. وآنها به ما گفتند: دل من گفت برو ونمي خواست به خاطر بسپارد گريهء تلخ تو را.
    + امير مسعود بزرگيان 
    يکبار صحبت از همين حس غريب اردوگاه بعد از عمليات شد حاج داوود گفت هيچوقت برگشتن به اردوگاه خالي را دوست نداشته و ترجيح ميداده جاي اونايي باشه که خالي بودن مقر بعد از عمليات نمي بينن مي گفت بارها بعد ازعمليات ها به اردوگاه خالي برگشته اما برگشتن به اردوگاه بعد از فکه برايش بزرگترين غم بوده يادآوري برگشتن به چادرهاي بي صاحبي که تا چند روز قبل از شلوغترين و پر سر و صداترين چادرها بودند و حالا تقريبا همه ساکنينش شهيد شده بودند يا مجروح چنان برايش دردآوربود که گرمي اين داغ بزرگش را به خوبي به عنوان مخاطب حس مي کردم جوري از شهيد دميرچي ، دادخواه، سادات کيايي و ... حرف ميزد که من حس ارادتي برايشان در دلم به وجود آمد که همچنان باقي است در حالي که هيچ نديده بودمشان و چند ماه بعد از شهادت ايشان به گردان زهير آمده بودم ...
    پاسخ

    سال گذشته يک صداي ضبط شده از شهيد دادخواه شنيدم که بعد از پرواز دوستان در عمليات والفجر8 ثبت کرده بود.به خدا از ذره ذرهء اين صدا که دردمندانه وخطاب به دوستانش بود وجود شنونده را به آتش ميکشيد.باشد تا پس ازاين سالها ماهم درد دوست را در سينه حفظ کرده باشيم آمين
    + امير مسعود بزرگيان 

    مي گفت وقتي برگشته چادر خالي گردان ديده قلبش درد گرفته در چادر باز کرده و تنها توي تاريکي خاطراتش را با تک تک بچه ها مرور کرده، مي گفت اونوقت فهميدم کمر آدم بشکنه يعني چي، مي گفت ياد امام حسين و داغش در شهادت حضرت عباس افتادم مي گفت بلند شدم به ياد کشييدن عمود خيمه عباس و داغ برادر مردگي خودم ميله هاي چادر کشيدم وچادر را خواباندم تا .....

    السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين

    التماس دعا

    پاسخ

    امروز صبح چند تا از بچه هاي مسجد اومده بودند دنبالم براي يک خبر مهم و نزديک بود در خونه رو از جا در بيارندتازه ميخواستم برم سرکاروقصد داشتم تا ريشهام رواز ته بتراشم.وقتي خبر روشنيدم پاهام لرزيد.اولين کارم کنار انداختن تيغ وپوشيدن شلواروانداختن پيراهن روي شلواربود وبه سرعت زدم بيرون چند روز پس از رجعت امام زمان شهداهم برگشته بودند همچنين شهداي محل برگشته بودند قرار توي مسجد بود وچه کربلايي بود کوچه مسجد وحياط وشبستان پرازبوس وماج وتف باروني شده بود که بچه ها حواله ميکردند ..........(اين واقعه رخ خواهد داد)
    + امير مسعود بزرگيان 

    بعد از برگشت از عمليات تکميلي کربلاي 5 آماده باش لشگر لغو شده بود از بين بچه هايي که از معرکه شلمچه و کربلاي 5 سالم مونده بودن خيلي ها تسويه گرفته بودند و تعدادي بعد چند ماه فشار و سختي، با شوق و اشتياق زيادي مرخصي رفته و به تهران (کرج و ساجبلاق) برگشته بودند اردوگاه گردان زهير حسابي خلوت بود تعداد کمي از بچه باقي مانده بودند، خلوتي اردوگاه، چادرهاي خالي، حجم سنگين خاطرات شهدايي که گوشه گوشه پراکنده بود در کنار سکوت سرد چادر هاي خلوت اردوگاه سرعت گذشت زمان را کند مي کرد. من بعد غنيمت گرفتن دو سه تا ترکش کوچک از معرکه پاتک عراقيها درسه راه مرگ (شهادت) صبح 22 ديماه 65 ، چند روزي بعد از بيمارستان به تهران رفته بودم و به قولي نفسي کشيده بودم اما اينهم باعث نمي شد که با اردوگاه خالي از شور نشاط هميشگي احساس راحتي کنم در اين بين بودن داوود حيدري تو اردوگاه شايد تنها دلخوشي من شده بود و هم صحبتي گاه بي گاه که به دليل اين خلوتي بيشتر اتفاق مي افتاد.

    پاسخ

    سپاس اميرجان
    + امير مسعود بزرگيان 

    بعد از برگشت از عمليات تکميلي کربلاي 5 آماده باش لشگر لغو شده بود از بين بچه هايي که از معرکه شلمچه و کربلاي 5 سالم مونده بودن خيلي ها تسويه گرفته بودند و تعدادي بعد چند ماه فشار و سختي، با شوق و اشتياق زيادي مرخصي رفته و به تهران (کرج و ساجبلاق) برگشته بودند اردوگاه گردان زهير حسابي خلوت بود تعداد کمي از بچه باقي مانده بودند، خلوتي اردوگاه، چادرهاي خالي، حجم سنگين خاطرات شهدايي که گوشه گوشه پراکنده بود در کنار سکوت سرد چادر هاي خلوت اردوگاه سرعت گذشت زمان را کند مي کرد. من بعد غنيمت گرفتن دو سه تا ترکش کوچک از معرکه پاتک عراقيها درسه راه مرگ (شهادت) صبح 22 ديماه 65 ، چند روزي بعد از بيمارستان به تهران رفته بودم و به قولي نفسي کشيده بودم اما اينهم باعث نمي شد که با اردوگاه خالي از شور نشاط هميشگي احساس راحتي کنم در اين بين بودن داوود حيدري تو اردوگاه شايد تنها دلخوشي من شده بود و هم صحبتي گاه بي گاه که به دليل اين خلوتي بيشتر اتفاق مي افتاد.

    پاسخ

    اميرخان اگر ممکن است بزرگواري نموده و خاطرات بيشتري را ارسال بفرماييد
    + امير مسعود بزرگيان 

    مدير محترم وبلاگ جناب محمد مهدي انوري:

    با سلام مصرانه ازشما مي خواهم هر چه زودتر اين خاطره را که هم ازنظر معنا هم از نظر محتوي و هم از نظر شان شهيد عزيز پراز اشکال و بد سليقگي است از صفحه تان برداريد. يحتمل حاج داوود در موقعيتي قصد شوخي داشته و به مزاح سر کارتان گذاشته و بعد قريب 30 سال هنوز موضوع را نگرفته ايد. به احترام بزرگي شهيد عزيزمان فرمانده دوستداشتي گردان زهير اگر طالب بوديد اين خاطره را جايگزين کنيد.

    عزت مستدام

    پاسخ

    آقاي اميرمسعود بزرگيان سلام عرض ميكنم.صحبت.از شان شهدا كرديداصل قضيه همين از كه شما فرموديديعني اينكه روزي شهيدداوود حيدري قصد داشته شوخي كنه وبا تركيبي از تخيل وواقعيت داستاني به اين قشنگي ساخته وبه من تعريف كرده است.حالا بايد چكار كنيم وبه نظر چه كسي توجه كنيم؟آياشان شهدارا با بازگويي صادقانه تاريخ لكه دار ميكنيم؟ يامثلااگر عكس شهيد باكري كه مربوط به قبل از انقلاب وبا صورت تراشيده وكراوات ديده شود زمين به آسمان ميرود؟ حالا هم شهيد حيدري اين خاطره را براي من ديوونه تعريف كرد كه كمي شاد بشم وغم شهادت برادرم كمتر بشه.اين وسط خودش چه گناهي كرده كه يك خري مثل من را سرگرم كرده تازه نه گناهي كرد ونه خبطي انجام داده. درضمن سند فوق محرمانه هم كه باشد بعد ازمدتي از طبقه بندي درميآيدپس شما را به خدا قسم از شهدا تجسمي از انسان غير قابل باورنسازيد.خداحافظ
    + مجتبي 
    بنده افتخاراين راداشته ام که چندصباحي درميت ايشان دراوردگاه کوثراهوازمشغول انجام خدمت بوده ام.لذاتوصيه مي کنم برفرض محال ايشان چنين کاري راانجام داده اندنبايددرسايت به معرض نمايش دربيايدشان شهداواين شهيدوالامقام بالاترازاين حرفهاست اگرکمي انصاف داشته باشيم.به جاي اين حرفهابيايم خاطرات شيرين ورشادت هاي اين رزمندگان اسلام رابه نگارش درآوريم.که نسل هاي بعدي بدانندکه اگرالان راحت ودرامنيت هستندمديون خون اين عزيزان هستند.ياعلي مدد
    پاسخ

    مجتبي ي عزيز شهدا پسر پيغمبر نبودندعلم لدنّي هم نداشتند تا قبل از شهادت شان خود (شان مورد دلخواه ما)را حفظ کنند شايد وظيفهء ما تاريخ سازيي است تا شهدايي غير قابل تصور وعجيب الخلقه بسازيم و صداقت را از نماينده محترم مجلس آقاي مطهري يا ابراهيم حاتمي کيا بياموزيم البته که (هر حرف نبايد گفت ){يا همچين مضموني}
    + همون شفق 
    مهدي جان سلام ، اصلا قصد تکذيب شنيده ي شمارو از شهيد حيدري نداشتم و ندارم ولي به شما اطمينان ميدم در هيچ جبهه و خطي از خطوط نبرد حق عليه باطل الحمدالله کار به سوسک خوري نکشيد ، ضمنا اگه يه روز ديدمت منم ماجراي سطل روسي رو برات تعريف ميکنم که توي مسابقات مربوطه هميشه اول ميشد .
    + شفق(ن.م 
    شهيد حيدري در زمان رزم بسيار جدي و در جمع بچه ها عين خودشون اهل بگو و بخند بود و اين خاطره مزاح گونه در مسابقه ي حال بهم زدن که معمولآ موقع غذا خوردن برگزار ميشد گفته شده و فقط در حد شوخي بوده و قوع آن اصالت ندارد .
    پاسخ

    شقف جون سلام- قبلا دختربرادرحاج داوود هم اين ايراى رو وارد كردوشما وسعيد ذاغري به همين شكل-خدمتتون عرض كنم كه استوره ساختن(فونتهام نافصه) كار جوامع بي صداقت بوده تا براي مخفي شدن درسايه ان تا ايرادات خود را مخفي كنند-وقتي كه من اين خاطره را تعريف كردم دروغ نبوده-ايا بايد فكر كنيم كه هرفردي كه به مقامات بالاي دنيوي واخروي ميرسه شيطنت نميكرده؟يا مثل حاج داوود خدا بيامرذ نبايد به هردليلي كه خودش ميدونسته براي من اين خاطره رو بيان كنه؟-شهيد شاخ ودم نداشته لذا اسطوره ساختن ممنوع است
    + زهرا 
    سلام من يه بار براتون پيغام خصوصي گذاشتم ولي هيچ ترتيب اثري نداديد. در نتيجه اين بار مجبور شدم به صورت عمومي پيغام بذارم. تا اونجا که من از خانواده درجه يک شهيد پرسيدم اين خاطره در رابطه با عموي من صحت نداره. مجددا درخواست مي کنم قبل از اينکه تاثير منفي روي ذهن خوانندگان درباره اين شهيد بزرگ بذاره اين نوشته رو حذف کنيد.
    پاسخ

    خواهرم غصه نخور ىرصورتي كه اين موارد بخواد روي ذهن خواننده تاثير بد داشته باشه اون ذهن بهتره كه اكبند بمونه -مطمءن باشيد كه شهيد حيدري درسال1365 خاطره رو براي من بيان كرده وهمن طور كه به شفق هم اعلام كردم بهتراست كه شهدارو بامعنويتها وشيطنتها وخالي بستن ها شون (درهم) دوست بداريم وبا ساختن اسطوره ايرادات جامعه وخودمون رو ىرسايه اون مخفي نكنيم
    + بيراه 
    توصيه من به شما اين است که خاطرات زيبا ي ازاين شهيد بزرگوار که رشادت هاي بسيار ي در جنگ داشت بذاري وجسارتا اين خاطره راپاک کني