سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددل شهیدان با واماندگان دیار غربت:گوشه هایی ازیادداشتهای برادرسرافرازعبداللهی(درروزنامه جمهوری اسلامی17تیر1386):

امروز پنجشنبه است بهتر است دنبال دسته ای ازگلهای سرخ که از سابقات درپارک شقایقها میرویند بروم واگرشد چندتایی بچینم وبرسرقبرم بگذارم. امسال ازپارسال هم بدتر بود؛نمیدانم چرا زمستانها هرسال طولانی تر میشوند وهمه چیزرادر خودخاموش میکنند،این زمستان مرا یادتپه ماهورهای دهلران ودشت عباس می اندازد آنجا که هنوز عده زیادی ازبچه ها منزل گرفته اند وآدرسشان را به این بی خبرها وعاقلان دنیا نمیدهند هرچند بگردندپیدا نمیکنند مگر الکی است؟

آدرس سرزمین خوشبختی وآسایش رانباید به آدمهای فراموشکارداد تازه اگر هم بدهی ایراد      بنی اسرائیلی میگیرند ودوباره یادشان میرود که چه ادعاهایی میکردند شاید بتوانم خود را به گورستان برسانم وانجا که جسمم به همان لباس بسیجی وچفیه خون آلود در دل خاک آرمیده است کمی آرام بگیرم.......

الان چندماه است که دنبال گلهای لاله میگردم ولی این خزان لعنتی اجازه رویش به گلها نمیدهد او همیشه در کمین نشسته وتا لاله ها میخواهند جوانه بزنندبا شمشیر سهمگین بی غلافش سرآنها را میبرد هرسال این قساوت بیشتر میشود......

لایه سخت گلی که در عملیات کربلای4 به پوتینهایم چسبیده است هرچند20سال است ازش کار میکشم وگاه وبی گاه به سراغ دوستان وبچه ها میروم ولی هنوز گلی است.

......اونوقت ها مادرا  که سر مزار بچه هاشون می اومدند گلهای لاله مصنوعی با خودشون نمی آوردند تازه در اون طبق بالای سرمون هم گلهای مصنوعی نمی گذاشتند......

..........تازه مگه بچه های شلمچه که همونجا خونه گرفتند وزندگی کردندوبه کسی آدرس ندادندضررکردند؟اونا لااقل چیزهایی که من تواین شهرِ بی دروپیکر میبینم نمیدیدند گوششان راحت است وزندگیشان را میکنند

.........راستش ازوقتی مامان زمینگیر شده وتو رختخواب جم نمیخوره اصلا طعم گل واقعی رو نچشیدم،خیلی بهش گفتم مامان واسه چی تو این دنیا موندی؟آخه به چی دلتو خوش کردی؟بسه دیگه بیا حداقل اینجا میتونیم باهم باشیم.......

بوی عطر وطراوت گلهای سرخ لاله مشامم راپرکرده بود انگار بعد از20سال دوباره زمان به عقب برگشته بود.........

....نمی دانم که امکان دارد که این گلها رابه سطح پارک ببریم ودرجایجای پارک بکاریم وبا اسلحه های بجامانده ازجنگ8ساله(دفاع مقدس) درمقابل خزان بایستیم ونگذاریم خزان آنرا درو کند تا مثل قبل دوباره سراسر پارک واین شهر بی  درو پیکر پوشیده ازگلهای سرخ لالهء طبیعی شوند؟

البته که امکان دارد.وقتی خزان غفلت میکند وحواسش به مایملکش پرت میشه باید این کار راکرد باید تمام بچه ها را صدابزنم وبه این گلخانه بیاورم باید دوباره حاجی را پیدا کنم وگردان شهادت تشکیل بدهیم باید آدرس بچه هایی را که در خوزستان وکردستان خانه گرفته اند راپیدا کنم وبرایشان تلکراف وتلکس بزنیم باید به آنها بگویم اینجا چه خبر است باید دوباره کالکِ عملیات را پهن کنیم واتاق جنگ را مهیا کنیم.باید به همه بچه ها خبر بدهم که تفنگهای کلاش راروغنکاری کنند نارنجکهای40تکه راازلابلای جیبهای پوسیده بیرون بکشند وضامنهایشان را ضدزنگ بزنند باید دوباره خدمه خمپاره60 وآرپی جی های خط شکن را به صف کنیم باید جلوی آنها را بگیریم باید جلوی این خزان را بگیریم.

آخه ما چند بار باید با این خزان بجنگیم؛مگه آقایانی که در خواب خر گوشی بسر میبرند احساس تکلیف نمیکنند ،مگه این واجب عینی نیست فراموشی تاکی؟ ببین خزان تاکجا پیش اومده فقط همین گلخانه مونده وهیچ.


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/9ساعت  6:59 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
برادر شهید حساب نمیشه!
وقایع کانال کمیل وحضور میثم لطیفی(برادر شهیدفضل ا...لطیفی)
پیدا نمودن شناسه ورمز وبلاگ پس از یک سال
شهدای مسجدعلی اکبر(فهرست دوم)
2نفراز7دلاور
به یاد شهید داوودحیدری
مقدمهء متاخره
شهدای مسجد فهرست اول
عکسی پر از شهید
درد دلِ شهیدان
مرگ آگا هی
درباره خودم