سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فردای شبی که خبر رسید برادرم به شهادت رسید.همراه با دوستم(متاسفم که اسمت رو فراموش کرده ام)به معراج شهدا(پزشکی قانونی پشت پارک شهر)رفتیم من هنوز15سالم نشده بودوعزای برادرم را نمی توانستم که باور کنم .از نگهبانی اجازه گرفتم ووارد سردخانه شدیم در طول راه تا سردخانه فقط تکرار میکردم مگه میشه سعید رو دیگه نبینم ؟دنیا دور سرم که نمی چرخید بلکه روی سرم خراب شده بود.سردخانه میزبان حدود10شهید بود ومن با بهت زدگی دنبال سعید بودم تا اینکه در اواسط ردیف چپ تابوتی با درب شکسته نگاه مرا به سوی خود جذب کرد..............وای وای وای واقعا نوشته شده شهید محمودرضا انوری فرزند.... وخشک شدم .گریه ای تلخ روی صورتم جاری شد ودرب تابوت را باز کردم شاید... اما نشد و داخل تابوت، پیکر رعنای سعید جانم برادر شیرینم خوابیده بود خواستم لمسش کنم ولی کمی ترسیدم.اما مگر میشد برادر مه پیکرم را ترک کنم وترس خجالت کشید ورفت. گونه هایت را بوسیدم چه سرد بودودرعین حال پر از احساس.یاد جزیره ای افتادم که در اقیانوس آرام روی نقشه و به نام خودمون نامگذاری کرده بودیم توی دل میگفتم از وقتی که پای تو به جبهه باز شد نشد که یک بار سیراب دیدن تو بشم.و چه دوست داشتنی بودی دیدی کار خودت را کردی؟ من میدونستم که رفتنی هستی به خدا قسم که فکر رفتن تو اوفات بودن با تو  بودن را هم آمیخته با ولع نگریستن به قامت تو کرده بود.هیچ زخمی بجز تکه های ترکشی که پشت سرت نشسته بود وجود نداشت.دیدی که چه گریه ای کردم؟ سرم داشت از درد میترکید. اما عجیب بود که باز هم باور نکرده بودم رفتن تورا!

 

روز تشییع وتدفین سعید وارد غسالخانهء شهدا شدم کربلایی بود(جای که حالا آبنمای کنار سالن شستشوی مرحومین شده است) داداشم. جانم. عزیزم رو داشتند میشستند. ای بابا سعید که سالمه فکر کنم  الان بلند بشه وبریم بیرون. اینهاش دستش داره تکون میخوره. اما نه، دست من لرزونه دست تو بی جونه .تمام شد تا قیامت.

آقاداداش که خدایمان بوسیلهء شهادت مارا از هم جدا کرد تو را به ایمانت قسم میدهم خودت شاهدی که مهرماه1392پس از 15سال رفتم بنیاد شهید تا بگم من دیابت دارم واگه ممکنه معرفینامه بدید تا تخفیف شهریه دانشگاه بگیرم اما گفتند برادر شهید حساب نمیشه!.پس تو من رو برادرت حساب کن. میدانم که دوزخی هستم ولی روز حساب پیشم بیا تابعد از یک عمر بیماری ومحنت تو را در آغوشم بفشارم.شاید هم نه! ممکنه آب لمبوت کنم.امشب اشکهام  رودیدی  تورا به خدا تورا به حسینی که عاشق او بودی قسمت میدهم فراموشم نکن.برادرت مهدی انوری.با تشکر از فرشتهء نامه رسان! 

برماسه ها نوشتم دریای هستی من از عشق توست سرشار این را به یاد بسپار.

برماسه ها نوشتی ای همربان شیرین این آرزوی پاکیست اما..... به باد بسپار. 

چه تمنای محالی دارم.من گمان میکردم.باز برمیگردی

وای باران.باران.

شیشهء پنجره را باران شست 

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

دعای آخر مراسم:خدایا تورا به قدرتت قسم هیچ کافری داغ برادر نبینه.

                        خدایا اگه نمیشه برادرش رو هم هلاک کن.

                      بار الها اگه این هم نمیشه عمرش بعداز داغ برادرطولانی نشه

 


نوشته شده در  جمعه 93/2/12ساعت  3:29 صبح  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

معرفی کتاب سلام بر ابراهیم:ماجرای کتاب به زندگینامه شهید ابراهیم هادی پرداخته وبه نحوی ممتاز کانال کمیل واتفاقاتی که در آن محل روی را داد توصیف میکند واینکه شهید ابراهیم هادی وهمرزمانش درآن کانال چه قهرمانانه جنگیدند درضمن شاره به دوست عزیز وبرادرمان آقای میثم لطیفی برادر شهید فضل ا... لطیفی شده است:(روایتگر علی نصرا...)

 

 ساعتی بعدمیثم لطیفی را دیدم،به همراه تعدادی از مجروحین به عقب برمیگشت.به کمکشان رفتم. از میثم پرسیدم:چه خبر!؟ گفت:من واین بچه هایی که مجروح هستند جلوتر از کانال بچه های کمیل لای تپه ها افتاده بودیم.ابراهیم هادی به داد ما رسید.یک دفعه سرجایم ایستادم با تعجب گفتن:داش ابرام!بعدش چی شد!؟میثم لطیفی پاسخ داد:به سختی مارو جمع کرد.بعدتوگرگ ومیش هوامارواوردعقب.توی راه رسیدیم به یک کانال،کف کانال پربود ازقیروگازوییل.عرض کانال هم حدوددوسه متربود.ابراهیم رفت دوتا برانکارد آوردوخودش پرید توری کانال،تازانوش هم رفت توی قیر،بعد هم رفت وسط کانال،یک برانکارد روروی یک کتفش گذاشت ویکی روهم روی دیگر!سردیگر برانکارد رو هم روی لبه های کانال گذاشت.مثل پل همه را عبوردادوفرستاد عقب.بعد هم خودش رفت جلو.

مطالب مذکور بخشی از کتابی است که به زندگی وشهادت برادر ابرایم هادی میپردازد و اوج کتاب مربوط به عملیاتی است که وی  نه تنهادرآن قهرمانانه و تا آخرین توان  کانال کمیل را حفظ میکند بلکه به زخمی ها وباقیمانده نفرات هم دلگرمی میدهد.شهید هادی در این کتاب جوانی بسیار خودساخته وگریزان از تندرویهای خشکه مقدس  مابانه معرفی شده است با مطالعهء این کتاب هفته ها دربرابر نفسیات واکسینه خواهید شد

قسمتی دیگر از کتاب به طنازی شهدا پرداخته:(راوی آقای علی صادقی )برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم.طبق روال وسنت مردم آنجا،مراسم ختم از صبح تاظهر برگزارمیشد.ظهر هم برای مهمانان آفتابه ولگن می آوردند.باشستن دستهای آنان  مراسم با صرف ناهارتمام میشد.

 

درمجلس ختم که وارد شدم جواد افراسیابی بالای مجلس نشسته بودوابراهیم هادی درکنار اوبود من هم آمدم وکنار ابراهیم نشستم.ابراهیم وجواددوستانی بسیارصمیم ومثل دو برادر برای هم بودند.شوخی های آنها هم درنوع خودجالب بود.

درپایان مجلس دونفر از صاحبان عزا آب ولگن آوردند.اولین کسی که به سراغش میرفتند جوادبود.ابراهیم درگوش او،که چیزی از مراسم نمیدانست حرفی زد.جواد با تعجب وبلند پرسید جدی میگی؟! ابراهیم هم آرام گفت:یواش بابا،هیچی نگو! بعد  به طرف من برگشت.خیلی شدید وبدون صدا می خندید.گفتم:چی شده ابرام؟! زشته،نخند.! گفت:به جوادگفتم،آفتابه رو که آوردند،سرت روقشنگ بشور!!

چند لحضه بعد همین اتفاق افتادجوادبعد از شستن دست،سرش را زیرآب گرفت و......جواددرحالی که آب از سرورویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه میکرد.گفتم:چیکارکردی جواد! اینجا مگه حمامه؟! بعدچفیه ام را دادم که سرش را خشک کند.


نوشته شده در  جمعه 93/2/12ساعت  2:28 صبح  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

دو سه روز است که کتاب زندگی وشهادت فرزند اسلام وایران شهید ابراهیم هادی را میخوانم.امروز13بهمن1392 به جایی رسیدم که آقایی اظهار نمودند که درحین سفر سوییچ خودرو در ماشین جامانده ودرها قفل شده بودندوهمراه جاسوییچی عکسی از شهیدابراهیم هادی را داشت که در مراسم یادبود وی هدیه داده بودند.آقای راننده به تصویر روکرده وآن را مخاطب قرارمیدهد که شنیده بودم شما کمک حال مردم بودی به فکر من هم باش و.... 

من هم امشب  پس از یکسال ودر کمال ناامیدی در یافتن رمز وبلاگ  به یاد خدا و شهید ابراهیم هادی شروع به جستجوی رمز وشناسه این وبلاگ درلابلای مغزم نمودم تااینکه پس از6مورد خطا  آن را بدست آوردم.ای شهیدان چه بی نهایت است زنده بودن شما!


نوشته شده در  یکشنبه 92/11/13ساعت  10:31 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

محمد عیوقی عملیات کربلای1ومزارش در قطعه53 ردیف139شماره13 است

رضاشفیعی معز عملیات کربلای1(برادر حسینی فرد هم با آنها دفن شد ولی زودتر از تدفین کنندگان به مسجد آمد که عرض خواهم کرد)قطعه53 ردیف138شماره13 میباشد

احمد نعمتی عملیات کربلای1

حمید دهقان منشادی (والفجر2)19/5/1362مزارقطعه28ردیف43شماره18

علی میرزاحسنی

محمدذاکری(ماووت عراق عمیلات نصر4)

علی جابری(ماووت عراق عمیلات نصر4)

سیدجلیل کاظمی

محمود کمالوعملیات رمضان12/7/1361مزارقطعه26ردیف80شماره5

شهریارکمالو

مهدی شاهسوندعملیات والفجر مقدماتی

احمدآقابیگی

محمدکازوریان قمی1361/20/09مزارقطعه26ردیف51شماره14

محمددمیرچی عملیات پسگیری فکه12/3/1365ومزارش درقطعه53ردیف178شماره13 قرار دارد

رضادادخواه دانشجوی مهندسی- عملیات پسگیری فکه12/3/1365مزارش درقطعه53ردیف179شماره13قرار دارد

عبدالمتین مسعودی دانشجوی پزشکی-عملیات پسگیری فکه12/3/1365ومزارش درقطعه53ردیف177شماره13واقع شده

سید کمال سادات کیایی عملیات پسگیری فکه12/3/1365 ومزارش در قطعه53ردیف176شماره13 قرار دارد

حسین ظهوریان

علی گودرزوند

غلامرضامحمدی پور(سردشت12/6/1362)مزارقطعه28ردیف7شماره14 البته درآخرین بررسی.مزار ایشون رودرقطعه53ردیف148شماره8ومحل شهادت جزیره مجنون درتاریخ10/2/65پیداکردم

مسعود پرنیان کربلای8 دوست خوبم که از دانش آموزان خوش اخلاق ومهربون دبیرستان شهید اختری بود

مهدی رهنما برادر شهید-در 12/8/62ودرمنطقه پنجوین به شهادت رسید ومزارش در قطعه28ردیف24 شماره22 قرار دارد

مرتضی کرامتی زنجانی

مهدی محمدرضایی

علیرضاابوطالبی مزارش یادبودش درقطعه53ردیف117شماره5قرار دارد(_کنار پسر عموی بزرگوار)

علی کشاورزترک مردی بزرگ که جسمش درسال1348 به دنیا آمد 

علیرضامحمدی

عباس خدایی عباس هم مثل علی کشاورز از نوجوون های مسجد بود

مهدی حسنی قطعه53 ردیف137شماره13 است(درکنار محمدعیوقی ورضا شفیعی)مهدی عزیز متولدسال1349بود اما جیگردار بودوسرداری بزرگ.

محسن محمودی

مجید رهنمایی دانشجوی مهندسی  درماووت به تاریخ11/6/66 به شهادت رسید ومزارش در قطعه28ردیف24شماره21قراردارد

علیرضا زمانی شریف آبادی در تاریخ25/5/1364درعملیات عاشورای3 به شهادت رسیدو مزارش درقطعه27ردیف32شماره الف قرار دارد

مجیدآلیا در تاریخ2/6/65 در فاو به شهادت رسید ومزارش در قطعه53ردیف120شماره12 قرار دارد

کریم کوهی سرپل ذهاب11/6/1360مزارقطعه26ردیف8شماره18

سیدمحمدحسینی

حسین بیگ محمدلو

حسین مطهری نژاد

علی صابری

محسن درودی معاونت عقیدتی لشگر10- عملیات بیت المقدس2

سیف ا...شکری  در منطقه بوکان به تاریخ26/8/63 به شهادت رسید ودرقطعه27ردیف87شماره2 به خاک سپرده شد

ماشاا... شکری

صیادا...شکری

امیر قاسمی در24/12/1363درشرق دجله به شهادت رسیدومزارش در قطعه27ردیف108شماره2قرار دارد

حسین میرزائیعملیات مرصاد خاک برسرِمنِ ببو گلابی- چرا؟- جمعه عصر 29تیر رفتم درِ خونشون که پدرش رو ببینم  گفتن پدرومادرش خیلی وقته مرحوم شدن وتو خونه مالکِ دیگه ای سکونت داره.........

سیدجبارحاجی نیارکیدانشجوی مهندسی-درعملیات مرصادبه تاریخ4/5/67 به خدایش پیوست در قطعه40 ردیف38شماره9 به خاک سپرده شد

علی شکاریبرادر2شهید- فرمانده گروهان- درعملیات پاکسازی اشرار درارتفاعات مشرف به شهربوکان در عصر عاشورای  شهریورسال1367 به 2برادرودوستانش پیوست

پنج شنبه شب28تیر ماه یه دوست قدیمی رو در بهشت زهرا دیدم، عباس کریمی!. اونقدر از این فرشته ها بی خبر بودم که حتی نمیدونستم شیمیایی شده؛  علی تو همون درگیری بوکانِ که منجر به شهادت علی شکاری شد حضور داشت.

در حین وضو گرفتن در کنار سرویس بهداشتی قطعه53و29 بود که دیدمش اون هم از دیدن من تعجب کرد وتعجبش از این بود که فکر میکرد هنوزهم تو عوالمِ کلاسِ بالابودن وافه چسی هستم خوشحال شدم که  ازدیدنم خوشحال شد وخوشحالیِ اون یعنی این که من هنوز یه جایی پیش این شهدا وآقامون دارم

هم قبل وهم بعد از نماز مغرب وعشاکه در انتهای قطعه29 باهفت هشت تا از بسیجیهای قدیمی تو تاریکی ودر حضورخدا و روحِ پاکِ شهدا خوندیم .درموردِ علی شکاری(آخرین شهیدی که درفهرست قراردارد) پرسیدم و اون شروع کرد به تعریف کردن ویکبار هم نفسش گرفت(تازه فهمیدم شیمیایی شده و.... )  شاکی بود که چرا مونده درواقع چرا جامونده .

میگفت که تااسفند67 در قرارگاه موندن وبه افق نگاه میکردن شاید.....

چهار پنج نفر بودن که مونده بودن وروزهای آخر چادرشون رو هم گرفته بودن ودیگه از آشپزخونهء قرارگاه غذا هم بهشون نمیدادن وتهدید کرده بودن اگه تصفیه حساب نکنید به سازمان قضایی نیرو های مسلح معرفی میشید .

هنوز لباسش رو نگه داشته همونطور دست نخورده وشسته نشده و به زنش گفته وقتی که مردم منو با این لباسها دفن میکنید.....

در مورد نحوه شهادت علی شکاری میگفت که: بعد از عملیات مرصاد واوائل پاییر1367 درقرار گاهِ لشگر10 در دزفول بودیم که قرار شد برای مقابله با کوموله واشرار به بوکان بریم شب بود که به بوکان رسیدیم واز صبح شناساییِ منطقه توسط  بچه ها و خودِ علی شکاری شروع شد تا اینکه رفتیم برای درگیری، درحین درگیری چندتا از بچه ها شهید ومجروح شدند وعلی شکاری هم  مجروح شد، یه مرتبه مجبور به عقب نشینی شدیم ومتاسفانه نتونستیم مجروحا رو به عقب ببریم. صبح فردا که ارتفاعات رو گرفتیم علی پیکاری پرواز کرده بود.بی شرف کوموله ها به سر همهء اونایی که جا مونده بودن تیر خلاص زده بودن وقتی بالای سرش رفتم دیدم گلوله از پشت سر خارج شده ویه تکه اون رو جدا کرده، دست بردم توجیبِ بغلِ شلوارش و همون دستمالی روِ که ازم یادگاری گرفته بود از زیرِ سرش رد کردم تا رسید به شکستگی وبعد اونو از جلوگره زدم.

واین فهرست هم  بسته شد در اینجا به یادِ اون بسیجی افتادم(نقل قول از برادران رزمنده) که در لحظات آخرِ درگیریِ عملیات مرصاد به همرزماش میگفت: بچه ها زود باشید هرجور شده خودتونو جا کنید واز این دروازه رد بشید، مگه نمیبینید که درهای بهشت داره بسته میشه..........


 


نوشته شده در  یکشنبه 92/11/13ساعت  9:57 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

درقطعه53که اکثرخفتگانش شهدای اواخر سال1364 وعمیات فاوهستند درردیف118و116 وشماره های اول که به ترتیب مزار شهیدان مجیدشاطری وعلیرضا ابوطالبی وپسرعمویش ومحمدابوالقاسمی و... ومجیدسرچمی ومحمودرضا انوری واحمدفلاح تفتی قراردارد.ودراین خصوص  نکته ای نهفته است وآن هم مربوط به تاریخ شهادت ودفن شهید احمد فلاح میباشد. اودرحدود11ماه بعددرعملیات کربلای5شهید شد اما چرادرکنارمحمودرضا انوری وسایرشهدای عملیات والفجر8که درسال قبل انجام شد دفن شده است واما شرح ماجرا:
در9تا11اسفندسال1364همون روزهاییکه خیلی ها درحال خانه تکانی عید بودند.مسجدعلی اکبرشاهد شهادت علیرضا ابوطالبی ومجید شاطری و... ومجیدسرچمی ومحمدابوالقاسمی بود 2روزبعد ازتشییع جنازه مجیدسرچمی بودکه دم دمای غروب خبرشهادت محمودرضا انوری رو در خونشون به خواهر بزرگش دادندوازاون شب  خانوادش داغدارشدند که هنوزدرقیدحیات هستند ولی اشخاص دیگه ای بودند که  بعد از اون دیگه آرزوی موندن تو این دنیا رو نداشتند.
روزها وهفته ها از عملیات اسفندسال1364 میگذشت وخانواده شهدای قطعه53 سنگهای سفارشی وحجله میساختندتابرای مراسم چهلم عزیزشون یادبودی شایسته برگزار بشه.اما برای اونهاجای سوال بود که چرا خانواده شهیدی که کنارمحمودرضا انوری دفن شده اونقدر بی محبتند.اون قبر نه سنگ داشت ونه چیز دیگه ای.تنها علامت اون قبر فقط وفقط یک مقوا باستونی ازچوب جعبه میوه بود که روش نوشته شده بود شهیدعبدخدایی!
سال1365رسید ودراردیبهشت اون سال سیدکمال سادات کیایی.رضادادخواه.محمددمیرچی ومتین مسعودی شهید شدند.اونها 2.5ماه قبل از اینوبا شنیدن خبرشهادت برادرهاشون سعید(محمودرضاانوری)ومجیدسرچمی ومحمدابوالقاسمی شهیدشده بودن.میدونین صیغه عقد اخوت(برادری) چی چیه؟
تاریخ به زمستان1365نزدیک میشد وچهره احمد(فلاح)هرروز بیشتر به راهی تو آسمون خیره میشد یکی از شبها توی صحن مسجد بیاد برادریی که با سعید(محمودرضا انوری وتعدادی از شهدا وبچه های مسجد) خونده بود با برادر کوچیکتر سعیدهم برادرخونده شد.
عملیات کربلای5 به شدت ادامه داشت وبچه های گردان زهیردرمحدوده نهرجاسم باتمام تلاش درگیر بودند.احمد (فلاح) هم توهمون گردان درحال نبردبا دشمنی بود که فقط2متربا هم فاصله داشتندفقط عرض یک جاده!.عراقیها نارنجک پرت میردن وبچه ها هم تلاش میکردن همون نارنجکها رو به خود عراقیها برگردونن ولی......
مهدی رفته بود به پزشک قانونی –معراج شهدا پشت پارک شهر با یه شیشه عطر تی رزکه به زخمها وبدن خستهء احمدبزنه.آخه برادرش شهید شده بودبرادریی که یک شب تو صحن مسجد علی اکبر با احمدبسته شده بود تا با هم باشند حتی اون دنیا کنار دروازه بهشت این دیدار3روزتکرارشد.
از ظاهر جنازه معلوم بود که چیزی(یکی از همون نارنجکهای ضامن کشیده) کنارپهلوی احمد منفجر شده وسمت چپ سینه ویازوش روزخمی کرده که درنهایت با صورت وبینی به زمین افتاده وکاملا آروم بود.وحالا پیش بقیه بچه های محل و برادراش توی آسمونهاست وحتما مهدی  وبقیه دوستاش رو که تو این دنیا موندن رو فراموش نمیکنه.
تو اون عملیات خیلیها شهید شدن علی اکبرحشمتی.عباس نظریه.مهدی حسنی ودوسه نفر دیگه که جهارپنج روزی همه مسجدعلی اکبر روسیاهپوش کرده بود اماتاروزی که احمدفلاح شهید شد  فقط یک نفر از اسرار وصیتنامش اطلاع داشت. سیدمهدی رضوی!
11ماه قبل یعنی همون روزی که سعید رو بخاک سپردن ورفتن احمد فلاح قبرکنارسعید روپرکرد برای خودش کنارگذاشت(خانوادش منو ببخشن) وتازمان شهادتش درمورد صاحب قبرخالی دروغ هم نگفت چون روی قبر نوشته شده بود شهیدعبدخدایی!.
     

 
نوشته شده در  دوشنبه 89/3/24ساعت  8:0 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

شهیدداوودحیدری فرمانده گردان زهیرخاطره ای برام تعریف کرد که خیلی جالب بود:
چند روز بود که غذا به نیروهام نرسیده بود وشدید گرسنه وتشنه بودیم دراین گیرودار یکی از نفرات سوسکی رودید وبسرعت آن را گرفت ونوش جان کرد.خلاصه اون عملیات با سختیهاش گذشت وبرای مدتی به مرخصی وتهران برگشتم.
درمدت مرخصی مثل همیشه که مادرم سنگ تمام میگذاشت دراولین صبح  وپس از مدتها یک سفره صبحانه اعیونی انداخت جاتون خالی نون سنگک وکره پنیروعسل و.....میخواستم شروع به خوردن کنم که یک مرتبه سوسک چاق وچله ای باادا واطوارشروع به ردشدن از کنارسفره کرد وهمون لحظه یاد سوسک خوردن رزمندهءسوسکخوار افتادم ورگ غیرتم باد کرد که اوهوی! تو چه فرمانده ای هستی که جرات سوسک خوردن نداری  ولی نیروی گردانت مثل هلو سوسک میخوره پس همین حالا وقتشه وباید فرصت رو ازدست ندی.
دستم نشکنه که دراز شد واقاسوسکه روگرفت وبرد توی دهنم ومادرم هم که صحنه رودید شروع به جیغ کشیدن کرد که هوارخدایا ببین تو جبهه اونقدر بی غذایی کشیده وآت وآشغال خورده که حالا این سفره رو ول کرده وچسبیده به سوسک خوردن .
سوسک رو که بردم تودهنم سعی کردم بخورمش وبه کراهت لای دندونهام فشارش دادم اما همون لحظه پشیمون شدم ولی دیگه برای ابراز پشیمونی دیرشده بود وبرای این کار بایداون رو از دهنم بیرون میکشیدم ولی پاش لای دندونم گیرکرده بودوداشت جون میداد در ضمن آبش هم بیرون زده بود. خلاصه باچه مصیبتی تنش روکنده واز دهنم بیرون آوردم اما پاش با مقداری ازدل وروده تو دهنم موند ونه پایین رفت نه بیرون اومد.بعد اون روز تا25-20روز هرچی میخوردم حالت تهوع داشتم ورنگم زرد شده بود.


نوشته شده در  دوشنبه 89/3/24ساعت  7:50 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

در محله غرب تهران(طوس-دامپزشکی-هاشمی-شهید دستغیب-مالک اشتر-وکمی گسترده تربه خیابان بهبودی)مردان زحمتکشی زندگی میکردند که فرزندان خود را با نانِ حلالی پرورش میدادند(وهنوز به عقیدهءخود هستند)آنان راچنان بار آوردند که باهم محلی ها وهمکلاسیهای خود رفاقتهای آسمانی برقرار کردندتا قرار روزگار براین باشد که سالها بعد در برابر دشمن به همراه هم از دین ومیهن خود دفاعی جانانه را به نمایش بگذارند-باهیات وامام حسین و آزادگی آشنا شدند وباهم به جبهه هارفتندواز این میان تعدادی بوسیله شهادت به بهشت نایل شدند وبازماندگانِ آن جمع در این دنیا تا ابد حسرتِ آن روزهای آسمانی را میخورند وخواهند خورد.

دراین محلات مسجدهای دیگری هم مثل مسجد امام جعفر صادق در خیابان شهید دستغیب-مسجدصاحب الزمان در ابتدای خیابان هاشمی-مسجد12امام در خیابان طوس و... هستندامادر طول جنگ مسجد علی اکبر شلوغتر بودودر این میان بچه های مساجد محل با هم ارتباط وسیعی داشتندبطوریکه :
شهید حاج قربان ابراهیمی از خیابان سی متری جی ومسجد قمر بنی هاشم

شهید علی شکاری از محله بهبودی ومسجد صاحب الزمان(تقاطع بهبودی وآزادی)

وعده ای دیگر از شهدا وبسیجیها با بچه های این مسجد مراوده ودوستی داشته اند(وبالعکس)

از ابتدای جنگ تااواسط سال1364درطی عملیات مختلف تعدادی از بچه های مسجد به شهادت میرسیدندولی ازعملیات والفجر8به بعد در اکثر عملیات  بچه های مسجدحضرت علی اکبر دفترِ عشق رو به شکل گروهی ورق میزنندو چنانچه به قطعه53بروید مشاهده خواهید کرد که7شهید از این مسجد درکنارهم هستند(شهید شاطری-شهیدان ابوطالبی-شهید محمد ابوالفاسمی-شهید مجید سرچمی-شهید اصغری –شهید محمود رضا انوری وشهید احمد فلاح )البته از این جمع مقبره یکی از شهدای  ابوطالبیها سنگ یادبودِ این شهید  است واین ایشان مفقودالاثر هستندوشهید احمد فلاح هم10ماه بعدبه شهادت رسیدودر کنارشهید انوری به خاک سپرده شد( علت این اختلاف10ماهه رو درصفحه ای دیگه شرح خواهم داد(چون خودش یک مطلب کامل وعارفانست)

به همین شکل فقط2ماه بعد در اردوبهشت سال1365در فکه محمد دمیرچی- رضادادخواه-سیدکمال سادات کیایی-عبدالمتین مسعودی ویک برادر دیگر از مسجد امام جعفرصادق به شهادت میرسندکه در کنارهم ودر قطعهء.... قرار دارند

به همین ترتیب درکربلای5ودیماه1365 احمد فلاح-عباس نظریه-علی اکبر حشمتی-حسین عاقلی-حسن خلفی-فضل ا.. لطیفی-داوود حیدری-علیرضاپیکاری-هادی میرزائی و... ودر عملیات نصر4علی جابری و..... به جمع دوستان خود پیوستند

شهدائی از یک خانواده:برادران سلیمی 3شهید(مجید-حمید وبهرام)برادران ابراهیمی2شهید-برادران کشاورز2شهید(سجاد وبهنام)به همراه دامادخانواده یعنی شهید فضل ا.. لطیفی- شهید رضادادخواه وداماد شهید خانواده شهید مجید سرچمی  از این محل هستند

همچنین هستند:3برادر یکی شهید و2نفررزمنده وجانباز  و ایضا شهدایی که درکنار برادر خود به شهادت رسیدند

نکات زیبائی در بین این بسیجیها درمورد دوستیها-نحوه شهادت وسایر موارد وجود داشته که در این وبلاگ مشاهده خواهید نمود.

 تقریبا همهء این شهدا مورد لطفِ امام حسین بوده اند. ازبرادر خودم شروع میکنم که در کودکی مریض شدومادرم درخواب آقایی رو درلباس سبز با هالهءشدیدی از نور میبینه واون آقا سعید رو در دستانِ مبارکش گرفت وگفت این پسرخوب میشه و............

تاحالا برای جمع کردن مطالبی که اصیل وبدونِ  تحریف باشنداقداماتِ کمی انجام داده ام که هنوز امیدوار کننده نیست ودلیلش اینه که نیروهایی که درخط مقدمِ حمله یا پدآفندی بوده اند واقعا میلی به گفتگو ندارند وبه نظر میرسه که پرحرفیها از زبان افرادی خارج میشه که پشت خط بوده اند.دراین رابطه خیلی جالبه که بدونید همین موضوع توسط کلینت ایستوود بازیگر آمریکائی و کارگردانِ فیلم پرچمهای پدرانِ ما  هم بیان شده(هنگام گفتگو با کهنه سربازان عملیاتی درجزیره ایووجیما وخیلی عملیات دیگر به این نتیجه رسیدم آنهایی که درخطوط مقدم،واقعا رنج بردند وشجاعت زیادی از خود نشان دادند کم حرفترین افرادند.وبه شما اطمینان میدهم آنهایی که درمورد تجربه هایشان در یک نبرد،مدام لاف میزنند وگنده گویی میکنند احتمالا در جایی پشت جبهه یک کارمند ساده بوده اند)

درکنارهم
نوشته شده در  جمعه 87/6/29ساعت  8:9 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

 یارانِ بی مهرو وفا کجائید        یادی زما جامانده ها نمائید

فهرست شهدای مسجد حضرت علی اکبر(بخش اول)

 

(ردیف1و2اولین شهدای مسجد هستند)- احتمال دارد بعضی از اطلاعات مثل محل شهادت ناقص  یا غلط باشند

علی محمد پارسائیان(کردستان)1359/2/9در سنندج به شهادت رسید ودرقطعه24ردیف25شماره10 به خاک سپرده شد(اولین شهید محله)وبرادرمحترمش جانباز هستند

محمد حسن غفوریان یزدانی وحیددر منطقه سرپل ذهاب و به تاریخ7/8/59 به شهادت رسید و مزارپاکش در قطعه24ردیف60شماره16 قرار دارد

محمدحسین پیر حسینلو-به تاریخ1359/7/27در داخل شهر خرمشهر(درزمان محاصره) به دیدار حق شتافت-درحین پرتاب آرپی جی7  از ناحیه سر مورد اصابت تک تیراندازی عراقی قرار گرفت وبه شهادتی که میخواست رسید

برادر ایشان تعریف میکند: که دردوره آموزشی11پادگان امام حسین شرکت کرده بودم وقرار بود درقسمت اطلاعات سپاه مشغول بشیم ولی جنگ شروع شد ومحمد حسین هم که قصد داشت منوجا بزاره و به خرمشهر بره به فرمانده مون گفته بود که این داداشِ ما بچهء  با استعدادیه و در تهرون بیشتر به دردِ سپاه میخوره به این ترتیب محمد حسین با سه چهار نفر از دوستاش به خرمشهر رفتند.

چند روزمرخصی گرفته بودیم  که خبر شهادت محمد حسین رسید نحوه شهادتش هم به این شکل بوده که در حین پرتاب آرپی جی7 در تیررسِ یک تک تیر انداز عراقی قرار میگیره و از ناحیه جلوی سر مورد اصابت قرار میگیره.اون موقع تعاون سپاه  تشکیل نشده بود وبه هر شکل جنازه رو بعد از خروج از محاصره با هواپیما به تهرون آوردند واین عزیز در قطعه24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد

محمد رضائی عملیات والفجر4 محمدکه شهیدشدجنازش تاسالها بعد نیومدو......

حاج قربان ابراهیمیبرادرشهید-کربلای5

حمیدرضا جعفریوالفجر4 جنازه حمیدرضا هنوز پیدانشده

احمد مهرپور لایقیخیبر

اکبرباریکانیوالفجر3

محمدمهرابیاندرعملیات والفجر4به تاریخ1362/08/13ازاین زمین خاکی به پیشگاه حق رسیدومزارش  در  قطعه28ردیف18شماره16 قرار دارد

محمد رسول زهره وندیعملیات والفجر4

احمدلشگریبه تاریخ1362/12/17  درعملیات خبیر در جزیره مجنون به شهادت رسید ودرقطعه27ردیف11شماره 11 به خاک سپرده شد

علی اکبرصالحی سرشت عملیات رمضان

امیر خوشنوازعملیات مسلم بن عقیل1361/07/09مزار قطعه26ردیف79شماره12

حسین مهرابیانبرادر شهید- عملیات خیبر فاصله شهادت اون وبرادرش خیلی کم بود وپدر بزرگوارش در میدان هاشمی با چرخ. میوه فروشی میکرد.چهرهء خنده روی پدرش هیچوقت فراموش نمیشه

سجادکشاورزبرادر شهید-عملیات خبیر1362/12/24مزارقطعه28ردیف19شماره16 سجاد بعد از چند روز در بیمارستانی در تهران شهید شد

مجید زمانی فکه عملیات عاشورای3در تاریخ1364/04/13

سلیمان افراسیابیکردستان-محور بانه سردشت1362/04/25مزار قطعه28ردیف76شماره20 که برادرهاش هم چند رزمنده و دوجانباز50و80درصدهستندپدرش حاج اصغرآقا  آبدارخانه مسجدرومیچرخونه

علی اکبرمقدم سلیمی

تقی بیک محمدلوعملیات مسلم بن عقیل در مندلی عراق

اکبردادخواه پسرعموی شهید رضادادخواه

بهنام کشاورز(والفجر4)پنجوین عراق1362/08/15مزار قطعه28ردیف18شماره15

محمدمهدی اشراقی درمنطقه پیرانشهر به یار پیوست ومزارش  درقطعه24دیف111شماره30 برای آیندگان به یادگار مانده است

اکبر بهلولی عملیات فتح المبین

رضا مصاحبی درعملیات بدر تا آسمان پرگشود

محمدهاشمیان بهرامی درعملیات رمضان به پیشگاه خداوند شتافت

سعید بهروزی در11شهریور سال1364در مهران به دوستان وسرورش پیوست وجسم پاکش درقطعه27 ردیف89شماره الف قرار دارد

بهرام عالی پور عملیات کربلای4

حمیدرضا خلفی عملیات کربلای4

محموداسمائیلی پور

غلامعلی محمدرضائی برادرشهید مهدی محمدرضایی

حمید تیرآوندی بیت المقدس1361/02/20مزارقطعه26ردیف67شماره52

حسین رحیمی(حسین یه کَتی)-عملیات خیبر علیرغم سن کمی که داشت پسری نترس ولوطی مآب بود واسه همین بهش میگفتن حسین یه کتی

احمد فلاح تفتی در تارخ1365/10/30 درعملیات کربلای5 ونهر جاسم به شهادت رسید ودرقبری که درکنار برادرش سعید انوری آماده کرده بود(قطعه53ردیف111شماره5)آرمید

حسین عاقلی به تاریخ1365/10/29درعملیات کربلای5 به شهادت رسیدومزارش در قطعه29ردیف17شماره3قرار دارد حسین صدای بسیار محزون وقشنگی داشت یادت بخیر نیکی باد

 مهدی مجیدی

سیدمجتبی سیدکریمی عملیات کربلای5 جزیره چلحه(احتمالا نام محل غلط است)

حسن هادی پوردر1365/11/03درعملیات کربلای5 به دوستانش پیوست ودرقطعه29ردیف41شماره2 آرمید

محمدهادی میرزائی فرمانده گروهان-گردان زهیر-عملیات کربلای 5مزارقطعه53ردیف28شماره16

محمدرضامحمودیان عملیات کربلای5

عباس نظریه عملیات کربلای5 درتاریخ 1365/10/25مزارقطعه53ردیف30شماره16

علی اکبر حشمتی عملیات کربلای5 درتاریخ 1365/10/25مزارقطعه53ردیف30شماره27

فضل ا...لطیفی عملیات کربلای5  داماد حاج شفیع کشاورز که پدر شهیدان سجاد وبهنام کشاورز مستند

علیرضا پیکاری درحین شکستن خط اصلی دژ شلمچه در عملیات کربلای ه(غواص خط شکن)درتاریخ19/10/65شهیدشدودرقطعه53 ردیف147شماره1 به خاک سپرده شد

داوود حیدری فرمانده گردان زهیر- درتاریخ1365/12/19درحین تحویلگیری خط پدآفندی جهت عملیات کربلای8شهیدشدودرقطعه29ردیف1شماره8 به خاک سپرده شد

علی اکبرجلیل زاده در تشییع اولین گروه  شهدای کربلای5مسجد در بهشت زهرابایک خودرو تصادف کرد وچندروزبعد درکنارسایرشهدای مسجد(شهیدعلی اکبرحشمتی و...) به خاک سپرده شد.مزارقطعه53 ردیف26شماره16

مجیدیادگاری والفجر1-ابوغریب1362/01/23مزارقطعه28ردیف51شماره19

رضاعباسی ترور درکمیته امداد خیابان جیحون

فضل ا...ابراهیمی

مهدی صابری

امیرکاشانی عملیات خیبر

مجیدسرچمی دانشجوی پزشکی(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف113شماره5قرار دارد در شبی که گردان زهیر برابر گاردریاست جمهوری عراق اقدام به پدافند نموده بود.همراه با سعید انوری برای سرکشی به دوستان نگهبانی از سنگر فرماندهی خارج شدند واین آخرین قدمهای ایشان روی زمین بود که براثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسید وسعید هم مجروح شد تا2روز بعد به مجید بزرگوار ودوستان ملحق شد

اکبر(مراد)ملکی(والفجر8)دوست عزیزم (مبادا که یادت مرا فراموش شود) ازوقتی اکبرشهید شدچهره پدرش رو هیچوقت خندون ندیدم .

محمد ابوالقاسمی(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف112شماره5قرار دارد

محمودرضاانوری(سعید)دانشجوی مهندسی عمران(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف115شماره5قرار دارد

علیرضا ابوطالبی(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف116شماره5قرار دارد

صفرعلی اکبری(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف114شماره5قرار دارد

مجیدشاطری(والفجر8) مزارش درقطعه53ردیف118شماره5قرار دارد


نوشته شده در  سه شنبه 86/6/13ساعت  10:40 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

نشسته از راست:شهیدان: محمودرضا انوری- حمیدرضا بیک نوسی-احمد فلاح تفتی-رضا دادخواه دونفری که نیم خیز هستند از راست: شهید.....ورسول صمدی(از بچه های  شهریاروخیابان هاشمی هستند) نفرات ایستاده از راست:شهیدان محمد ابوالقاسمی-محمد دمیرچی-علی جابری-ابوالفضل قلی بیگی محمد عیوقی

تنها دو نفر از این افراد در قید حیات هستند که در این تصویر دیده میشوند محمد تقی شهسواری  که در پشت همه ایستاده است و رسول صمدی نفر نیم خیز دومِ سمت چپ که خودشو لای شهیدا جازده واقعا خوش به حالش.(توجه کنید:درقیدِ حیات یعنی دربندِ زندگی - آقای  محمدتقی شهسواری و رسول صمدی منوببخشن- فراموش نکنیم که جای ما در بهشت بود و خانم حوا باعث شد که کمی جابجا بشیم) محلِِ عکس برداری هم کنار رود دز درتابستانِ سال1364 است

 

 


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/9ساعت  10:52 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

درددل شهیدان با واماندگان دیار غربت:گوشه هایی ازیادداشتهای برادرسرافرازعبداللهی(درروزنامه جمهوری اسلامی17تیر1386):

امروز پنجشنبه است بهتر است دنبال دسته ای ازگلهای سرخ که از سابقات درپارک شقایقها میرویند بروم واگرشد چندتایی بچینم وبرسرقبرم بگذارم. امسال ازپارسال هم بدتر بود؛نمیدانم چرا زمستانها هرسال طولانی تر میشوند وهمه چیزرادر خودخاموش میکنند،این زمستان مرا یادتپه ماهورهای دهلران ودشت عباس می اندازد آنجا که هنوز عده زیادی ازبچه ها منزل گرفته اند وآدرسشان را به این بی خبرها وعاقلان دنیا نمیدهند هرچند بگردندپیدا نمیکنند مگر الکی است؟

آدرس سرزمین خوشبختی وآسایش رانباید به آدمهای فراموشکارداد تازه اگر هم بدهی ایراد      بنی اسرائیلی میگیرند ودوباره یادشان میرود که چه ادعاهایی میکردند شاید بتوانم خود را به گورستان برسانم وانجا که جسمم به همان لباس بسیجی وچفیه خون آلود در دل خاک آرمیده است کمی آرام بگیرم.......

الان چندماه است که دنبال گلهای لاله میگردم ولی این خزان لعنتی اجازه رویش به گلها نمیدهد او همیشه در کمین نشسته وتا لاله ها میخواهند جوانه بزنندبا شمشیر سهمگین بی غلافش سرآنها را میبرد هرسال این قساوت بیشتر میشود......

لایه سخت گلی که در عملیات کربلای4 به پوتینهایم چسبیده است هرچند20سال است ازش کار میکشم وگاه وبی گاه به سراغ دوستان وبچه ها میروم ولی هنوز گلی است.

......اونوقت ها مادرا  که سر مزار بچه هاشون می اومدند گلهای لاله مصنوعی با خودشون نمی آوردند تازه در اون طبق بالای سرمون هم گلهای مصنوعی نمی گذاشتند......

..........تازه مگه بچه های شلمچه که همونجا خونه گرفتند وزندگی کردندوبه کسی آدرس ندادندضررکردند؟اونا لااقل چیزهایی که من تواین شهرِ بی دروپیکر میبینم نمیدیدند گوششان راحت است وزندگیشان را میکنند

.........راستش ازوقتی مامان زمینگیر شده وتو رختخواب جم نمیخوره اصلا طعم گل واقعی رو نچشیدم،خیلی بهش گفتم مامان واسه چی تو این دنیا موندی؟آخه به چی دلتو خوش کردی؟بسه دیگه بیا حداقل اینجا میتونیم باهم باشیم.......

بوی عطر وطراوت گلهای سرخ لاله مشامم راپرکرده بود انگار بعد از20سال دوباره زمان به عقب برگشته بود.........

....نمی دانم که امکان دارد که این گلها رابه سطح پارک ببریم ودرجایجای پارک بکاریم وبا اسلحه های بجامانده ازجنگ8ساله(دفاع مقدس) درمقابل خزان بایستیم ونگذاریم خزان آنرا درو کند تا مثل قبل دوباره سراسر پارک واین شهر بی  درو پیکر پوشیده ازگلهای سرخ لالهء طبیعی شوند؟

البته که امکان دارد.وقتی خزان غفلت میکند وحواسش به مایملکش پرت میشه باید این کار راکرد باید تمام بچه ها را صدابزنم وبه این گلخانه بیاورم باید دوباره حاجی را پیدا کنم وگردان شهادت تشکیل بدهیم باید آدرس بچه هایی را که در خوزستان وکردستان خانه گرفته اند راپیدا کنم وبرایشان تلکراف وتلکس بزنیم باید به آنها بگویم اینجا چه خبر است باید دوباره کالکِ عملیات را پهن کنیم واتاق جنگ را مهیا کنیم.باید به همه بچه ها خبر بدهم که تفنگهای کلاش راروغنکاری کنند نارنجکهای40تکه راازلابلای جیبهای پوسیده بیرون بکشند وضامنهایشان را ضدزنگ بزنند باید دوباره خدمه خمپاره60 وآرپی جی های خط شکن را به صف کنیم باید جلوی آنها را بگیریم باید جلوی این خزان را بگیریم.

آخه ما چند بار باید با این خزان بجنگیم؛مگه آقایانی که در خواب خر گوشی بسر میبرند احساس تکلیف نمیکنند ،مگه این واجب عینی نیست فراموشی تاکی؟ ببین خزان تاکجا پیش اومده فقط همین گلخانه مونده وهیچ.


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/9ساعت  6:59 عصر  توسط محمد مهدی انوری 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
برادر شهید حساب نمیشه!
وقایع کانال کمیل وحضور میثم لطیفی(برادر شهیدفضل ا...لطیفی)
پیدا نمودن شناسه ورمز وبلاگ پس از یک سال
شهدای مسجدعلی اکبر(فهرست دوم)
2نفراز7دلاور
به یاد شهید داوودحیدری
مقدمهء متاخره
شهدای مسجد فهرست اول
عکسی پر از شهید
درد دلِ شهیدان
مرگ آگا هی
درباره خودم